ساعت
ورود
دسترسی سریع به تالارها
قوانین کاربران
انتقادات
کاربران جدید
محیط زیست
هری پاتر
وارکرافت
جوانان
خانمها
اقایان
خانواده
دانشگاه
عاشقانه ها
دوستی
قرارهای عمومی
گفتگوی ازاد
مذهب
سیاست
پزشکی
تاریخ
کامپیوتر
فیزیک
نقاشی
موسیقی
سینما
فشن
سایر هنرها
ادبیات
شعر و شاعران
داستان و نويسندگي
زبان انگلیسی
مناسبتها
خاطرات روزانه
ورزش
شوخی
لطیفه
تعارف بازی
انتقادات
کاربران جدید
محیط زیست
هری پاتر
وارکرافت
جوانان
خانمها
اقایان
خانواده
دانشگاه
عاشقانه ها
دوستی
قرارهای عمومی
گفتگوی ازاد
مذهب
سیاست
پزشکی
تاریخ
کامپیوتر
فیزیک
نقاشی
موسیقی
سینما
فشن
سایر هنرها
ادبیات
شعر و شاعران
داستان و نويسندگي
زبان انگلیسی
مناسبتها
خاطرات روزانه
ورزش
شوخی
لطیفه
تعارف بازی
اشنائي با واركرافت
صفحه 1 از 1
اشنائي با واركرافت
واركرافت يك بازي استراتژي كامپيوتريست ....
يكي از بهترين و جاودانه ترين بازيهاي ژانر خودش
داستان بازي از حمله ي اوركها به شهرهاي ادم نشين شروع ميشه .
رئيس اوركها ترال كه يك پيشگو هست يه شب خواب عجيبي ميبينه كه در حين جنگ با انسانها موجودات عجيب و اتشيني از اسمون به هر دو گروه يورش ميارن و اونها رو ميكشن و ترال با نگراني از خواب بيدار ميشه و از غارش بيرون ميره تا راه چاره اي پيدا كنه كه يه غيب گو رو ميبينه . غيب گو بهش ميگه كه اون چيزي كه ديده خواب نبوده و ترال اينده رو ديده و براي نجات دنياي زنده بايد مردمش رو به سرزميني به اسم كليمدور ببره و در اونجا متحديني خواهد يافت .
ترال تصمصم ميگيره كه اين كار رو انجام بده اما سفر پر خطره و اون به كمك نياز داره و بنابراين تصميم ميگيره دوست قديميش و فرمانده ي يكي ديگه از قبايل كوچكتر اوركي رو كه اسمش گرامه و معروفه به فرياد جهنمي رو نجات بده . پس مجبوره به ادمها حمله كنه .
ادامه دارد ....
يكي از بهترين و جاودانه ترين بازيهاي ژانر خودش
داستان بازي از حمله ي اوركها به شهرهاي ادم نشين شروع ميشه .
رئيس اوركها ترال كه يك پيشگو هست يه شب خواب عجيبي ميبينه كه در حين جنگ با انسانها موجودات عجيب و اتشيني از اسمون به هر دو گروه يورش ميارن و اونها رو ميكشن و ترال با نگراني از خواب بيدار ميشه و از غارش بيرون ميره تا راه چاره اي پيدا كنه كه يه غيب گو رو ميبينه . غيب گو بهش ميگه كه اون چيزي كه ديده خواب نبوده و ترال اينده رو ديده و براي نجات دنياي زنده بايد مردمش رو به سرزميني به اسم كليمدور ببره و در اونجا متحديني خواهد يافت .
ترال تصمصم ميگيره كه اين كار رو انجام بده اما سفر پر خطره و اون به كمك نياز داره و بنابراين تصميم ميگيره دوست قديميش و فرمانده ي يكي ديگه از قبايل كوچكتر اوركي رو كه اسمش گرامه و معروفه به فرياد جهنمي رو نجات بده . پس مجبوره به ادمها حمله كنه .
ادامه دارد ....
رد: اشنائي با واركرافت
ترال اردوگاهش رو بر پا ميكنه و با كمك افرادش گرام رو نجات ميده و باهم ميرن تا كليمدور رو پيدا كنن
در اين بين اون غيبگو كه از بابت اوركها خيالش جمع شده بوده ميره تا به ترناس شاه ادمها هم راجع به موجودات اتشين هشدار بده
اما ترناس اين هشدار رو قبول نميكته و به غيب گو ميگه كه از قصرش بره بيرون اما غيب گو از ادمها هنوز نااميد نشده و بعدا ميبينيم كه به دو نفر ديگه هم هشدار ميده
ادامه دارد ...
در اين بين اون غيبگو كه از بابت اوركها خيالش جمع شده بوده ميره تا به ترناس شاه ادمها هم راجع به موجودات اتشين هشدار بده
اما ترناس اين هشدار رو قبول نميكته و به غيب گو ميگه كه از قصرش بره بيرون اما غيب گو از ادمها هنوز نااميد نشده و بعدا ميبينيم كه به دو نفر ديگه هم هشدار ميده
ادامه دارد ...
رد: اشنائي با واركرافت
ارتاس پسر شاه ترناس براي كمك به يوتر فرمانده ي معروف انسانها ميره تا اون با اوركهائي كه به شهر يورش اوردن بجنگه اما در راهش ابتدا يا روستاي كوچيك رو از دست اوركها نجات ميده و بعد به يوتر ملحق ميشه . ارتاس در جريان اين نبردها خوي انتقام جوي خودش رو با كشتن يكي از فرمانده هاي اوركي نشون ميده و اين شروع اختلاف ارتاس و يوتره ....
ادامه دارد ...
ادامه دارد ...
رد: اشنائي با واركرافت
ارتاس و يوتر به همراه جينا پرادمور ميرن تا شهري رو كه ارتاس توش به دنيا اومدن رو نجات بدن ارتاس معتقده كه بايد براي نجات اين شهر از طاعون و مرگ و سپرده شدنش به نماينده ي دژ وحشت مل گنيس مردمش رو كشت يعني اونائي رو كه طاعون دارن بكشن اما يوتر باهاش مخالفت ميكنه و به همين دليل ارتاس بعنوان شاه اينده يوتر رو از مقامش عزل ميكنه و همين موضوع باعث ميشه جينا هم از ارتاس نااميد بشه و همراه يوتر بره و به اين ترتيب نبرد جالب و جذابي بين نيروهاي ارتاس و نيروهاي مل گنيس ايجاد ميشه .
ادامه دارد ....
ادامه دارد ....
رد: اشنائي با واركرافت
به اين ترتيب ارتاس با كشتن تعداد بيشماري از مردم در واقع به نيروهاي ان دد ناخوداگاه كمك زيادي ميكنه بعد از اين ماجرا پيشگوي بزرگ به سراغ ارتاس مياد و بهش ميگه كه بايد مردمش رو به سرزمين كليمدور برسونه اما ارتاس با غرور و كينه توزي خاص خودش اين حرف رو قبول نميكنه و تصمصم ميگيره تا جائي كه ميتونه مل كنيس و نيروهاش رو تعقيب كنه تا بلكه لتونه نابودشون كنه .
ادامه دارد ....
ادامه دارد ....
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد